کد خبر: 92095

«پیش از اذان صبح» عنوانی که آدمی را ناخودآگاه به یاد ساعت شهادت قاسم سلیمانی می‌اندازد؛

۲ کتاب برای کمی بعد از یک بامداد 

بعد از این کتاب لطیف برای شناخت حاج قاسم، خوب است «هزار جان گرامی» روایتی از بدرقه حاج قاسم سلیمانی را هم بخوانید‌.

سمیه دهقان‌زاده، خبرنگار: «زمان» این عنصر نسبی شگفت‌انگیز براساس شرایط بر ما تند و‌ کند و سخت و سهل می‌گذرد، ولی برای ایران و ایرانی و ظلم‌ستیزان در سراسر جهان کمی بعد از ساعت یک بامداد جمعه، سیزدهمین روز زمستان ۱۳۹۸، زمان متوقف شد و با شهادت قاسم سلیمانی، غم عالم بر عالمی نشست، اما بعد از آن عطش دانستن از او و مکتب و مرامش بیش از پیش شعله‌ور شد و چه چیز بهتر از کلمه و کتاب که برایمان از او بگوید و بحق که اهل قلم و‌ هنر و فرهنگ این سال‌ها کم نگذاشتند برای این مهم و این میان انتشارات سوره مهر هم سهم خود را ادا کرده. حال در آستانه چهارمین سال شهادت تاریخی حاج قاسم، مرور دو‌ کتاب شاخص از این انتشارات با محوریت مکتب سردار دل‌ها، خالی از لطف نخواهد بود:
«شاید پیش از اذان صبح» عنوانی که آدمی را ناخودآگاه به یاد ساعت شهادت قاسم سلیمانی می‌اندازد، اسم کتابی است که احمد یوسف‌زاده به رشته تحریر درآورده. کتابی که بیش از اینکه صرفا خاطرات و دلنوشته‌‌هایی برای شهید قاسم سلیمانی باشد، می‌توان در آن نوعی ارادت و خلوص در بیان وقایع را به زبانی لطیف و روایتی روان دید که با هر جمله به جان مخاطب می‌نشیند. در کتاب شاید پیش از اذان صبح نویسنده با مخاطب قرار دادن حاج قاسم دلنوشته‌ها و خاطرات سال‌های دور و نزدیک را با او مرور می‌کند و مطالب جذاب و کمتر گفته‌شده‌ای از سلوک و زندگی و فرماندهی قاسم سلیمانی به شیوه‌ای غیرمستقیم با مخاطب در میان گذاشته می‌شود.
در بخشی از این کتاب آمده: «الان هشت ماه از آن نیمه ‌شب غریب و آن صبح وحشتناک که انگشت و انگشترت صفحات مجازی را درنوردید، می‌گذرد. قبل از شنیدن آن خبر، فقط یک بار غمی به این کمرشکنی و مردافکنی را تجربه کرده بودم. توی آسایشگاه۳ اردوگاه موصل نشسته بودیم. داشتیم با دوستم علی هادی قرآن حفظ می‌‌کردیم. فرشید فتاحی اسیر خوزستانی بغض‌ کرده و اشک‌بار آمد داخل و خبر فوت امام را که در روزنامه عراقی خوانده بود، آورد ... .»
اما بعد از این کتاب لطیف برای شناخت حاج قاسم، خوب است «هزار جان گرامی» روایتی از بدرقه حاج قاسم سلیمانی را هم بخوانید‌. هزار جان گرامی را ساجده ابراهیمی نوشته و در ۲۸۰ صفحه، کلمات را به خدمت گرفته تا شهادتنامه‌ای بر داغ سنگین یک ماتم بزرگ را در مقابل چشمان مخاطب تصویر کند. در این اثر سعی شده روایت غم و اندوه فقدان «سربازان» شهید، با نوشتن و گفتن از روزهای تب‌دار دی‌ماه سرد ۱۳۹۸، امید برآمده از دل مردم ماتم‌زده حاضر در مراسم‌های تشییع و بزرگداشت و شور برخاسته از سودای دل عزاداران سربازان حسین(ع) برای مردم و برای آیندگان یاد آور شود. در بخشی از این کتاب آمده:«ساعت هشت تابوت تو و رفیقت، ابومهدی را گذاشتند روی سن. باران شدت گرفت و خیلی‌ها رفتند. مردم هجوم آوردند سمت تابوت‌ها و دوباره پارچه‌هایی برای تبرک به‌سمت تابوتت به پرواز درآمدند. دیگر نیاز به هیچ روضه‌ای نبود. تو خودت روضه مجسم بودی. خسته بودیم. ایستاده بودیم و صورت‌مان بی‌اختیار خیس می‌شد. صحن امام‌رضا (ع) انگار گودی قتلگاه شده بود. پرده عصر عاشورای فرشچیان جان گرفته بود. بی‌بهانه می‌گریستیم؛ من، مردم، آسمان و حتی به‌گمانم خود تو؛ برای این‌همه رحمت که با خودت آوردی .»

مرتبط ها